IMG_9162

2016

 زمان انتخاب – نگاهی دوباره به هفتم آبان ١٣٩٥
در این برنامه به مناسبت دستگیری عده ای از شرکت کنندگان مراسم هفتم آبان، مهدی آقازمانی نگاه دوباره ای به این روز و تأثیر آن بر رژیم دارد.
مهمان برنامه: بهمن چهل امیرانی

ویدئوی رقص مسافران پرواز تهران - کوآلالامپور

انتشار یک ویدئوی کوتاه از رقص گروهی از مسافران ایرانی‌تبار پرواز ایر‌آسیا از تهران به مقصد کوآلالامپور با توجه مخاطبان رسانه‌های مختلف روبرو شده است. در این ویدئوی کوتاه که یکی از خدمه پرواز آن‌ را منتشر کرده، گروهی از مسافران ایرانی تبار با مهمانداران مالزیایی پرواز در حال رقص هستند.

در ویدئویی که برای اولین بار و تنها ساعاتی پس از ضبط، یکی از خدمه پرواز آنرا در عصرگاه روز سه شنبه 6 دسامبر 2016  با عنوان شادترین پرواز ایرانی، منتشر کرده است، گروهی از مسافران ایرانی به محض پخش یک ترانه شاد از حامد همایون خواننده نوظهور داخلی به رقص بر می‌خیزند که این کار آنها با همراهی چند تن از مهمانداران و خدمه پرواز مالزیایی روبرو می‌شود.

این ویدئو به سرعت در میان مخاطبان شبکه‌های اجتماعی دست به دست شده و تنها در ساعات نخستین انتشار خود به دفعات به اشتراک گذاشته می‌شود. هواپیمایی ایر آسیا که این ویدئو در کابین یکی از هواپیماهای آن ضبط شده است نیز از این ویدئو استقبال کرده و رفتار شاد خدمه پرواز را مورد ستایش قرار داده است.

این در حالی است رقص در مجامع و اماکن عمومی در ایران ممنوع است و همچنین حفظ حجاب نیز برای زنان اجباری است. از همین رو در سال‌های اخیر و در اکثر پروازهایی که خصوصا به مقاصد توریستی، فرودگاه‌های ایران را ترک می‌کنند، به محض خروج هواپیما از حریم هوایی ایران، مسافران ضمن کنار گذاشتن حجاب اجباری، به شادی و رقص می‌پردازند.

برخی کارشناسان علوم اجتماعی این رویه نوظهور را نوعی اعتراض مردم به سرکوب سازمان یافته آزادی‌های مدنی شان در ایران به وسیله حکومت قلمداد می‌کنند

خبرگزاری ایرانشهر

متنی بسیار زیبا از نیما یوشیج :

ڪﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸڪﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ڪﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ڪﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ڪﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ڪﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ڪﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ڪﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ڪﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ڪﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ڪﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ڪﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ڪﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..
ڪﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺗڪﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﻻﺍﻗﻞ ﺗڪﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾڪﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋڪﺲ
ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ . . .
ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ
ﭘﯿﺮﻫﻦ . . .
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ڪﻮﺩڪﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ
ﺁﺏ . . .
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ
ﺧﻮﺍﺏ . . .
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿڪﺮﺩﻡ
ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ . . .
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﻫﺮ ڪﺴﯽ . . .
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗڪﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ! !

Tags: nima, نیما

جنبش سبز روبندى بود تا ايران نتواند راهِ درست را بپيمايد؛ شوربختى همچنان دست و پاى ما را بسته است ... همچنان

این صدا و سیمای ماست
اگر یک نفر توی آمریکا ، سوریه ، انگلیس ، بحرین و... کشته شود صدبار در روز نشان خواهد داد
اما اگه ۱۹ سرباز توی ایران کشته شود سکوت میکند

مانند صدا و سیما نباشیم

به فراخور فرارسیدن سی و هفتمین سالگرد رویداد ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

سى و هفت سال پيــش ، زنى متاهل  بود به نام ایران خانم . او همه چيز داشت ، ثروت ، زيبايى ، غرور  ... و نگاهی نافذ و تو دل برو و موهایی بلند و چون شب سیاه  تا اينکه در يکی از خيابان هاى تهران با پسرى به نام بهمن آشنا شد . جوانى ماجراجو و در ظاهر جــذاب  و با افکــار نو . بهمن هميشه به اون می گفت : تو همه چيز دارى ولى تا وقتى آزاد نباشى هيچ چیز ندارى . تو وابسته ای ؛ دل بسته ای؛ خودت نیستی و همیشه
کلمه مبهم آزادى را روى ديوار خانه ی او می نوشت و قلب او را به تپش میانداخت . او آن روز ها جوان بود و به دنبال تجربه هاى تازه ، تصميم گرفت با بهمن همراه شود و به چيزى برسد که فکر می کرد ندارد . در نهايت در زمستانى سرد پس از آنکه شوهرش از او ناامید شد و برای همیشه او را ترک کرد او و بهمن به هم رسيدند و ازدواجشان را در روز بيست و دوم  همان ماه جشن گرفتند . کوتاه که بگويم هرچه از زندگیشان که  می گذشت بهمن وعدههايش را فراموش می کرد ، اينکه چه بپوشد ، چه بنوشد و  حتی چطور زندگى کنم را بهمن تعيين می کرد؛ دستِ بزن هم پيدا کرده بود و او جز آه ؛ جرات اعتراض نداشت . حالا پس از سى و هفت سال او زنى نااميد و  درمانده  و با نگاهی خسته شده بود و همسایگانش که زمانی با حسرت و احترام به او نگاه می کردند به او لبخند تمسخر می زدند و خیره نگاهش میکردند . درحالیکه بهمن سعی می کرد در میان بغض و اندوه او ، هرسال سالگرد ازدواجشان را با شکوه تر جشن بگیرد و خود را خوشبخت و سعادتمند جلوه دهد . بارها با خودش میگويد اگر من قبل از بهمن آزاد نبودم چطور میتوانستم با بهمن ازدواج  کنم؟ امروز از او دخترى مانده است به نام بهار . به بهار میگويد  هيچگاه  فريب هيچ بهمن و زمستانى رانخورد . به او ميگويد آزادى وقتيست که میتوانى از بودنت لذت ببری و امید به آینده داشته باشی و لبخند واقعی بر گونه هایت جلوه گری کند و فراموش نکن که  هيچگاه براى رسيدن به روشنايى اندک ماه ، خورشيدت را نفروشی ... ا

میدان شهياد (آزادی) ١٣٥٧؛جمعیت تهران ٤ میلیون

میدان شهياد (آزادی) امروز ٢٢بهمن ١٣٩٤؛ جمعیت تهران ١٢میلیون

چه کسی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگون شد؟ ا

پنجره را باز مى كنم و چشمم به زندگيم مى افتد. روشنايىِ بيرون چنان من را از واقعيت زندگيم به وحشت مى اندازد كه ناخواسته پنجره را مى بندم. ناخرسند از اينكه زندگيم چه كوتاه و زودگذر بود به تاريكىِ درون خانه پناه مى برم. در اين تاريكى مى توانم همچون يك زنده به گور جاودانه شوم اما آن بيرون پيش از آنكه به خودم بيايم در يازده سالگى به قتل رسيدم. هيچكس نفهميد. خودم هم سال ها زمان برد كه فهميدم مرده ام. آدم هاى بزرگ گُمان مى كنند كه فرزندانِ خود را، كودكان را، آموزش و پرورش مى دهند. اما واقعيت آنكه بزرگ ترها كوچك ترها را مى كشند. آنها بچه ها را مى كشند تا همانندِ خود بزرگ شوند و براى اين كشتار به خود مى بالند. روزِ پدر مى گيرند و روز مادر را فرخنده مى نامند و در ساختارِ آموزشى خود به بچه ها، به اين جسدها، ياد مى دهند تا براى پدر و مادر خود هديه ها پيشكش كنند و از مهر آنان به خود سپاسگزار باشند. اين بزرگ ترين دروغِ تاريخ جهان و اين تكرار نسل پشتِ نسل كشتار كه گويى پايانى ندارد، حالم را به هم مى زند.ا

روزنوشت : یادداشت های روزانه

روزنویس : بهمن چهل امیرانی

Latest Posts
واپسین روزنوشت ها

Recent Comments واپسین دیدگاه ها

-

Archive بایگانی

Links لینک ها

Tags برچسب ها

Ett tillfälligt fel har uppstått med Instagramflödet. Var vänlig försök igen senare.